- مشخصات کتاب
- زندگينامه
- زمستان
- ياد
- نغمهٔ همدرد
- ارمغان فرشته
- خفته
- بي سنگر
- شعر
- سترون
- در ميكده
- هر كجا دلم بخواهد
- نظاره
- به مهتابي كه به گورستان مي تابيد
- سه شب
- سگها و گرگها
- فراموش
- فرياد
- مشعل خاموش
- اندوه
- قصه اي از شب
- مرداب
- براي دختركم لاله و آقاي مينا
- زمستان
- گزارش
- جرقه
- لحظه
- روشني
- گرگ هار
- بيمار
- فسانه
- داوري
- آب و آتش
- پاسخ
- سرود پناهنده
- لحظه ي ديدار
- پرنده اي در دوزخ
- پند
- آواز كَرَك
- چاووشي
- هستان
- باغ من
- شكار (يك منظومه)
- آخر شاهنامه
- از اين اوستا
- در حياط كوچك پاييز، در زندان
- دوزخ اما سرد
گزینه اشعار : مهدي اخوان ثالث
مشخصات کتاب
سرشناسه : اخوان ثالث، مهدی، 1307 - 1369.
عنوان و نام پديدآور : گزینه اشعار/ مهدی اخوان ثالث (م. امید).
مشخصات نشر : تهران: مروارید، 1369.
مشخصات ظاهری : 408 ص.
فروست : انتشارات مروارید؛ 5.
شابک : 1725ریال ؛ 1800ریال (چاپ سوم) ؛ 8800 ریال (چاپ چهارم) ؛ 18000ریال (چاپ ششم) ؛ 25000ریال (چاپ هفتم) ؛ 35000ریال: چاپ دهم 964-6026-10-9 : ؛ 55000ریال: چاپ سیزدهم 978-964-6026-10-0 : ؛ 69000ریال (چاپ چهاردهم)
يادداشت : چاپ سوم: 1371.
يادداشت : چاپ چهارم: 1374.
يادداشت : چاپ پنجم: 1375.
يادداشت : چاپ ششم: 1379.
يادداشت : چاپ هفتم: 1381.
يادداشت : چاپ دهم: 1385.
يادداشت : چاپ سیزدهم: 1388.
يادداشت : چاپ چهاردهم: 1389.
موضوع : شعر فارسی -- قرن 14
رده بندی کنگره : PIR7945 /آ16 1369
رده بندی دیویی : 8فا1/62
شماره کتابشناسی ملی : م 69-490
زندگينامه
مهدي اخوان ثالث (م.اميد) (1307-1369) شاعر نوگراي ايراني و از پيروان سبك نيماست.
زمستان
ياد
هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز
آن شب كه عالم، عالم لطف و صفا بود
من بودم و توران و هستي لذتي داشت
وز شوق چشمك مي زد و رويش به ما بود
ماه از خلال ابرهاي پاره پاره
چون آخرين شب هاي شهريور صفا داشت
آن شب كه بود از اولين شب هاي مرداد
بوديم ما بر تپه اي كوتاه و خاكي
در خلوتي از باغ هاي احمد آباد
هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز
پيراهني سربي كه از آن دستمالي
دزديده بودم چون كبوترها به تن داشت
از بيشه هاي سبز گيلان حرف مي زد
آرامش صبح سعادت در سخن داشت
آن شب كه عالم، عالم لطف و صفا بود
گاهي سكوتي بود، گاهي گفت و گويي
با لحن محبوبانه، قولي، يا قراري
گاهي لبي گستاخ، يا دستي گنه كار
در شهر زلفي شب روي مي كرد، آري
من بودم و توران و هستي لذتي داشت
آرامشي خوش بود، چون آرامش صلح
آن خلوت شيرين و اندك ماجرا را
روشنگران آسمان بودند، ليكن
بيش از حريفان زهره مي پاييد ما را
وز شوق چشمك مي زد و رويش به ما بود
آن خلوت از ما نيز خالي گشت، اما
بعد از غروب زهره، وين حالي دگر داشت
او در كناري خفت، من هم در كناري
در خواب هم گويا به سوي ما نظر داشت
ماه از خلال ابرهاي پاره پاره
نغمهٔ همدرد
آينهٔ خورشيد از آن اوج بلند
شب رسيد از ره و آن آينهٔ خرد شده
شد پركنده و در دامن افلاك نشست
تشنه ام امشب، اگر باز خيال لب تو
خواب نفرستد و از راه سرابم نبرد
كاش از عمر شبي تا به سحر چون مهتاب
شبنم زلف تو را نوشم و خوابم نبرد
روح من در گرو زمزمه اي شيرين است
من دگر نيستم، اي خواب برو، حلقه مزن
اين سكوتي كه تو را مي طلبد نيست عميق
وه كه غافل شده اي از دل غوغايي من
مي رسد نغمه اي